کاش‌کوله‌ام

گاهی در لبخند کودکی می‌بینمت!

پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۳

داستان را خورشید آغاز نکرد؛

وقتی که در صندلی اتوبوس نشسته بودم و نورش اذیتم می‌کرد.

و باد کاره ای نبود؛

و تنها پرده اتوبوس را تکان می‌داد.

چه کسی دخترک خندان لب را مجبور کرد تا موهایش را پریشان کند

و با سنجاق سرش آن دو پرده یاغی را به هم بدوزد؟

  • ۹۳/۰۶/۲۷